شما یکی از خواننده‌های پر و پا قرص پنج بامداد هستید و اگر جلوی کیوسک روزنامه‌فروشی بایستید هم عکس مجله‌هایی را نگاه می‌کنید که درباره رشد فردی مطلب می‌نویسند. آرزوی‌تان این است که بیشترین بهره‌وری را از زمان خود ببرید و چند زبان خارجی یاد بگیرید، شعرهای شاهنامه را حفظ کنید ، به کشورهای مختلف سفر کنید، پایه یک بگیرید و چنان ورزش کنید که تمام عضلات‌تان قلمبه شود و بزند بیرون. با این وجود تا حالا به علت تنبلی دست به سیاه و سفید نزده‌اید.
 
آدم‌های خنگ‌تر از خود را دیده‌اید که اکنون برای خودشان کسی شده‌اند؟ اگرنه، همین الان یک سر به بازار بزنید و حاجی‌هایی را ببینید که میلیارد برای‌شان پول خُرد است اما سطح سواد و خلاقیت‌شان در حد میرغضب مظفرالدین شاه است. با این حال زمانی که هم سن شما بودند صبح اول صبح، خروس را از خواب بیدار می‌کردند بعد می‌رفتند داخل بازار گاله کشی و تا شب جان می‌کندند.
 
شما هم خیر سرِ کیم کارداشیان جوانی هستید که مغزتان پر از اطلاعات است اما جانِ برادر حال ندارید که سخت کار کنید. برای صد متر راه ماشین دربست می‌گیرید. حاضرید کل برنامه‌ی خسته کننده‌ی میزگرد اقتصاد از منظر الهیات را ببینید اما ۲ متر سینه خیز نروید تا کنترل تلویزیون را برداشته و کانال را عوض کنید؟ در ادامه با پنج بامداد همراه باشید.

از کدام طرف بام افتاده‌اید؟
خیلی از افراد فعال و پرانرژی پس از این‌که لحظاتی را به استراحت و یا انجام دادن کاری ناتمام پرداختند، لفظ ” تنبل ” را به خود می‌چسبانند. در مذهب زرنگ‌ها کوچک‌ترین زمانی که برای تفریح و لذت بخشی صرف شود، در واقع حرام شده و معصیت مذمومی به شمار می‌رود. وجدان سخت‌گیر این افراد می‌تواند به راحتی آن‌ها را قانع کند که دل به کار نمی‌دهند و تنبلی پیشه کرده‌اند. اگر این مقاله را برای رهایی از تنبلی می‌خوانید، باید خدمت‌تان عرض کنیم منظور ما از ارائه راه حل به شما این نیست که مانند این افراد به خودتان فشار وارد کنید.

دکتر روانشناس لئون سلتزر، حرف باحالی می‌زند. او پیشنهاد می‌کند که اصلاً واژه‌ی “تنبلی” را از دایره‌ی واژگان‌مان خارج کنیم. یا این‌که حداقل این واژه را برای توصیف شخصیت کلی هیچ فردی به کار نبریم. لئون پروفشنال ما توضیح می‌دهد که حتی اگر کسی از مشکل انضباط نفس یا انگیزه بخشی رنج می‌برد، اطلاق کردن لفظ ” تنبل بودن ” به او، نه تنها دردی را دوا نمی‌کند بلکه راه حل درمان این مسأله را نیز سخت‌تر می‌کند.

وی می‌افزاید: ” تنبل خواندن افراد هیچ کمکی به حل قضیه نمی‌کند. نگاه تحقیر آمیز و برچسب زدن به شخصیت کلی یک فرد در حقیقت درک نادرستی را از شخصیت او ایجاد می‌کند. ساده انگاری است که بخواهیم عدم تمایل یا سکون یک شخص در قبال انجام دادن بعضی کارها را به حساب شخصیت تنبل او بگذاریم. از نظر من، در این قضیه شخصی که لقب تنبل را روی کسی می‌گذارد خودش تنبل است زیرا می‌خواهد بدون ریشه یابیِ علت، عیبی روی فرد مقابل بگذارد.”
 
بنابراین تنبلی را نه به خیک خودتان و نه به ریش دیگران ببندید. سعی کنید برای شروع مشکل اصلی خود را با هر قضیه‌ای پیدا کنید. اگر دلتان نمی‌خواهد لای کتاب ریاضیات دیفرانسیل را باز کنید حتماً دلایل بسیاری برای این‌کار وجود دارد که اگر این‌ها نبودند به جای حضور فعال در وایبر هم اکنون مثل مار جعفری بر روی کتاب دیفرانسیل خود چمبره زده بودید.

اگر می‌خواهید این مشکل را حل کنید، یک دفترچه یادداشت بردارید و داخل آن بنویسید که در یک هفته اخیر، در طی ساعات مختلف روز به چه کارهایی مشغول بوده‌اید. بجای این‎که سعی کنید مشکل را یک‌جا حل کنید، با استفاده از این اطلاعات خامی که بدست می‌آورید، به سبک قصاب‌ها، مشکل‌تان را به چند شقه تقسیم کنید

انضباط نفس: اگر برنامه‌ی زمان‌بندی‌تان تنظیم شده است اما شما به خوبی با برنامه پیش نمی‌روید، ممکن است شما مشکل انضباط نفس داشته باشید. راه حل آن این است که تا حد ممکن چیزهایی که هواس شما را پرت می‌کند را کنار بگذارید و در همان حال به دنبال راه‌هایی باشید برای این‎که قدرت اراده‌تان را تقویت کنید.

توقعات غیر واقع بینانه: اگر برنامه زمان بندی‌تان تنظیم شده است و شما هم همگام با آن پیش می‌روید اما ته دل‌تان احساس می‌‎کنید که تنبل هستید، مشکل شما احتمالاً این است که خیلی به خودتان سخت می‌‎گیرید. کسی نمی‎گوید بی‌خیال کارهای‌تان شوید، اما هر از چند گاهی پا را از روی پدال گاز بردارید و شُلش کنید.

انگیزه: برنامه زمان‌بندی‌تان تار عنکبوت بسته و بیشتر وقت‌تان به خوابیدن و یللی تللی می‌گذرد. شما مشکل انگیزه دارید. مشکلات انگیزه از بی هدف بودن شروع می‌شود تا افسرده شدن، اما یادتان باشد هر کسی با شدت به خصوصی از این مشکل روبرو است. هر وقت احساس کردید چند روز است در سرگردانی به سر می‎برید، سریع به فیس‌بوک نروید و دم از پوچی و ناامیدی بزنید.


کارتان چقدر ارزش دارد؟
مسخرگی قضیه در این‌جاست که اگر از همان آدم‌های سوپرفعال بپرسی از شغلت راضی هستی یا نه اکثرشان می‎گویند که حالم از کار بهم می‎خورد. اما قرار نیست این‌طور باشد. حتی اگر کارتان دقیقاً آن‌چیزی نباشد که با روحیات‌تان سازگاری دارد، باز هم فعالیت شغلی می‎تواند چیزی لذت بخش به شمار آید. اگر به این فکر کنید که کارتان به خودی خود چه ارزشی دارد این احساس لذت بخشی در شما ایجاد می‎شود. همه چیز به طرز فکر شما بستگی دارد.
 
اریکا آندرسون که در مجله‌ی فوربس کار می‎کند می‌گوید که اگر دور و بر شما افرادی حضور داشته باشند که از شغل‌شان بدشان می‎آید و نمی‌توانند دست از غرغر کردن درباره آن بردارند، دیگر با آن‌ها در مورد کار هم صحبت نشوید. این‌ها شما را هم با خودشان غرق می‎کنند.
وی توضیح می‎دهد: “در هر جایی یک سری هستند که انگار از غر و لُند کردن خوش‌شان می‌آید. این جور افراد چنان در کار خود تبحر دارند که اگر چند دفعه پای صحبت‌های‌شان بنشینید مطمئن می‎‌شوید که رئیس‌تان یک ابله شش سیلندر است، شرکتی که در آن کار می‌کنید حق و حقوق‌تان را بالا کشیده، باقی کارمندان یک مُشت میمون پاچه خوار هستند و اصلاً کارتان از بیخ و بن مسخره است. با وجودیکه در بدبخت و بیچاره خواندن سایرین لذتی مخلوط از بدجنسی و حق به جانبداری نهفته است، اما در دراز مدت دود این کارها به چشم خود آدم فرو می‌رود. شنیدن مداوم دیدگاه‌های منفی درباره محل کار باعث می‌شود نکات مثبت آن نیز به چشم نیایند و احساس بدی به آدم دست بدهد (که اگر این‌ مکان و آدم‌های داخل آن انقدر گند هستند پس من این‎جا چکار می‎کنم؟) سر و کله زدن با افرادی که دیدگاه‌های متعادلانه تری دارند باعث می‌شود از لحاظ روحی تقویت شوید و بهتر کار کنید.”
 
خانم آندرسون پر بیراه نمی‌گوید. افرادی که ذهنیت منفی پیدا می‎کنند دیگر درست کار نمی‌کنند و سر موقع به محل کار نمی‌روند و دائم در پیچ هستند. و این‌طور می‌‎شود که از نظر سایرین شایسته‌ی لقب تنبل واقع می‌شوند و سرعت پیشرفت‌شان در محیط کار کند می‎شود. بعد از مدتی هم احساس می‌کنند که تنبل شده‌اند ولی نمی‌دانند عیب کار از کجاست.

اگر شما هم همکارانی دارید که دائم در گوش‌تان آیه‌ی یأس خوانده‌اند و گند زده‌اند به ذهنیت شما در مورد محیط کار، می‌توانید این راه‌حل‌ها را امتحان کنید:

لیستی از نکات مثبت شغل‌تان را یادداشت کنید: کار کردن همیشه نکته‌ی مثبت دارد (وگرنه که همه در خانه‌شان خوابیده بودند!) بنابراین ناشکری نکنید. اگر محل کارتان سرویس رفت و آمد برای‌تان در نظر گرفته، بلیط مجانی استخر به شما می‎دهد، شما را بیمه تکمیلی می‎کند و یا حقوق‌تان را ماه به ماه سر وقت پرداخت می‌کند این‌ها را مد نظر داشته باشید:

قدر اوقاتی که از شغل‌تان لذت می‌برید را بدانید: بعضی مواقع هست که جدا از مسئله پول درآوردن، از کارتان لذت می‎برید. خدابیامرز پدرم که تکنیسین اورژانس بود و علی‌رغم حقوق کمی که دریافت می‌کرد و امکانات ضعیفی که وزارت بهداشت در اخیتارشان قرار می‌داد، اما به این خاطر ۳۰ سال خدمت کرد که از نجات دادن جان مردم لذت می‌برد. وقتی چنین لحظاتی اتفاق می‌افتد یکی دو ثانیه مکث کنید و آن لحظه را یکبار دیگر برای خودتان مرور کنید. اصلاً بعضی وقت‌ها لازم است که این لحظه را برای شخص دیگری تعریف کنید تا تأثیر آن بیشتر شود. مثلاً یک افسرراهنمایی رانندگی هستید که باید ساعت‌های متمادی زیر آفتاب سوزان یا باد و باران در جاده و خیابان به ماشین‌ها چشم بدوزید. اگر کسی که با بی مبالاتی در رانندگی برای سایر مردم خطر ایجاد می‌کرد را متوقف کردید و دست رد به تراول اهدایی‌اش زدید و دستور قپون کردن خودرو و فرستادنش به پارکینگ را صادر کردید، حتماً آن سرباز بی‌تجربه زیردست‌تان را فرا بخوانید و با شور و شعف به او توضیح دهید که چطور از این‌که آن آدم بی‌شعور را سر جایش نشاندید لذت می‌برید و این باعث می‌شود که زجر هر روز سرپا ایستادن و دود ماشین خوردن را تحمل کنید.

تعبیری که در ذهن‌تان از ” کار ” دارید را بازسازی کنید: اگر کارتان را درست انجام می‌دهید اما با آن حال نمی‌کنید (منظورمان قاچاق عتیقه‌جات و این جور چیزها نیست) آن وقت باید با ذهن‌تان کشتی بگیرید. به خودتان گوشزد کنید که کار عار نیست و سعی کنید ” لبخند معنی دار” بزنید. مثلاً طرف را در نظر بگیرید که مرده‌شور است. دختر مورد علاقه‌اش پس از آگاهی از شغل او در مراسم خواستگاری پس می‌افتد و سینی چایی روی سرش دمر می‌شود. در این هنگام آن فرد باید به خودش گوشزد کند که من هم در این اجتماع باری از روی دوش جامعه بر می‌دارم و کار خلافی انجام نمی‌دهم که مردم بخواهند از من بترسند.


ترک عادت موجب مرض نیست، خیلی هم خوب است
اگر شما هم از آن دسته آدم‌هایی هستید که بدو بدو از سر کار به خانه برمی‎گردند، کیف‌شان را شوت می‎کنند روی زمین و محتویات جیب‌شان را هم روی اوپن آشپزخانه خالی می‌کنند و بعد کنترل تلویزیون را دست‌شان گرفته و روی کاناپه ولو می‎شوند. این یعنی شما هم برای خودتان یک سیستم تنبلی علم کرده‌اید. فیس بوک باز کردن اول صبح نیز مشمول همین قضیه است. در اصل شما دارید بهترین ساعت‌های روزتان را هدر می‌دهید. نه این‌که بگوییم تکنولوژی بد است و باید بروید داخل غار و با زغال عکس گاو و گراز و لک لک بکشید، اما غرق شدن در تلویزیون و فیس‌بوک هم شما را تنبل بار می‌آرود.
برای قطع کردن این چرخه، بیایید کمی کار خودتان را سخت کنید. اگر معتاد تلویزیون هستید شب که می‌خواهید بخوابید تلویزیون را پریز برق بکشید. اگر فیس‌بوک را خون انداخته‌اید، بهتر است که اپلیکیشن آن‌را از روی گوشی‌تان حذف کنید. هر گونه سد کوچکی هم که جلوی سیستم تنبلی خود احداث کنید غنیمت است. این موانع به شما کمک می‌کنند تا بتوانید عادت‌های بدتان را تغییر بدهید و عادت‌های مفید را به جای آن‌ها جایگزین کنید.


عمو زنجیره باف. بله. زنجیره‌ی رفتار منو بافتی؟
خیلی وقت‌ها برای انجام دادن کاری حسابی اشتیاق دارید اما در نهایت دچار رخوت می‌شوید و آن کار را انجام نمی‌دهید. یکی از کارتون‌های سروش رضایی را دیده‌اید و از آن‌جا که پریروز یکی از نقاشی‌های‌تان را در برنامه‌ی عمو پورنگ نشان داده‌اند، حسابی جوگیر شده‌اید. قول مبهمی به خود می‌دهید مبنی بر این‌که از فردا می‌روم دنبال یادگیری انیمیشن سازی در حد حرفه‌ای تا هنرم را به همه مردم نشان دهم. اما این فردا هیچ وقت از راه نمی‌رسد. مشکل این‌جاست که شما قول مبهمی به خودتان دادید که کاملاً ناشی از روحیه امروزتان بود. فردا که از خواب بلند شدید اصلاً حال چنین کاری را ندارید اما امروز فکر می‌کنید که فردا هم پرانرژی خواهید بود.
 
راه درست‌تر این است که وظیفه‌ی مشخصی را به خود محول کنید که خیلی هم از فعالیت‌های روتین شما جدا نباشد. بلاگ ۹۹U  می‌نویسد که تغییرات کوچک در عادت‌های رفتاری بهتر از هوس‌های زودگذر و رویاپردازانه جواب می‌دهند. همین تغییرات کوچک باعث می‌شوند تا به مرور زمان به پیشرفت‌های شگرفی در زندگی شخصی‌مان دست پیدا کنیم:

” برای مثال، به جای این‌که بگویید از این به بعد همیشه خانه را تر و تمیز نگه می‌دارم، می‌توانید مگسک هدف‌تان را این‌طور تنظیم کنید که وقتی می‌آیم خانه جورابم را پرت نمی‌کنم روی مبل. اگر از این سیستم پیروی کنید شانس موفقیت بیشتری دارید. ”
هر چه باشد خانه‌ی آخرش این‌ است که تنبل بودن فقط یک عادت بد است. با شکستن عادت‌های بد و ساختن عادت‌های مفید به زرنگ بودن و فعال بودن خو بگیرید.
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
 
خرمگس معرکه را لعنت کردید و عاشق کارتان شدید و نفس‌تان را با کمربند انضباط کردید و کابل تلویزیون را جویدید و روی اپلیکیشن فیس‎بوک فلفل هندی ریختید. همه این‌ کارها را کردید و حالا که استارتش را زدید باید به کارتان ادامه دهید. همان‌طور که در شهر بی کلانتر قورباغه هفت‌تیرکش می‌شود، تنبلی هم در جایی می‌روید که قدرت اراده ضعیف است. زمین خوردن مشکلی ندارد، مطمئناً هر چقدر هم که نیت‌تان برای تغییر عادت‌های بد جدی باشد باز هم انتظار این می‌رود که چند روز این‌ور و آن‌ور را گَل بدهید، اما اراده‌تان‌ باید انقدر قوی باشد که این چند روز به جایی بر نخورد. پس از مطالعه‌ی لیست خوراکی‌های سرطان‌زا اراده کردید که خودتان در خانه غذای سالم بپزید و دیگر غذای حاضری نخورید. اما اگر ماهی دو سه بار هم حال غذا درست کردن نداشتید و دوست داشتید بجایش سریال مورد علاقه‌تان را ببینید، فست فود خوردن ایرادی ندارد، فقط نباید عادت شود. گفتیم که تنبلی جزء خصلت‌های انسانی نیست، فقط یک عادت است.
خیلی از ماها می‌توانیم عادت‌های‌مان را تغییر بدهیم، بدون این‌که کلیت شخصیت‌مان تغییر پیدا کند. یکی از ترفندهای مناسب برای دور شدن از تنبلی این است که لیستی از کارهای انجام شده برای خودمان درست کنیم. به این ترتیب مدرکی داریم که نشان می‌دهد عادت‌های جدیدی برای خودمان ساخته‌ایم و کیفیت زندگی خود را بهبود داده‌ایم. همین به ما انگیزه می‌‎دهد تا در این راه محکم‌تر گام برداریم.

بیایید از همین امروز دست‌تان را از جیب‌‌تان بیرون بیاورید و کِش تنبان‌تان را محکم ببندید و اهداف‌تان را که لخت و عور سرگردان هستند گیر بیاورید و جامه‌ی عمل تنشان کنید و تنبلی‌تان را به صلیب بکشید.